Yaldā Night
[ Shabeh Yaldah ]
Of my memories of winter, what stands out the most is the warmth and coziness of the korsi, a pot of hot charcoals placed under a knee-high table. The table is then covered with giant thick quilt, creating a toasty nighttime refuge for the entire family. Parents and children could easily spend the entire night around the korsi, chatting, eating and sleeping.
On the longest night of the year, we cuddled under the quilt and on giant, velvet cushions as she recounted for us ancient myths and treated us to watermelon, pomegranates, and aajil (mixed nuts). Remembering those meaningful stories, the tangy, sweet taste of the pomegranate, and the crunch of nuts breaking under my teeth brings back feelings of youth and hope.
My beautiful and bright memories from shabeh yalda turn dark and bitter when I remember my overbearing uncle, pompously sitting on a chair above us—the typical proud and domineering Iranian man.
Read More
شب يلدا
[ وینتِر سالستیز ]
در لابلاي خاطرات روزهاي زمستان هنوز گرماي آرامبخش كرسي را بياد مي آورم. منقلي پر از ذغالهاي آتشین در زير ميز چوبي كوتاهي به نام کرسی قرار داشت و روي ميز چوبي با لحافي بسيار بزرگ پوشانده می شد. کرسی پناهي گرم و لذّتبخش براي افراد خانواده بود. پدر و مادر و فرزندان براحتي در اطراف كرسي دور هم جمع مي شوند، غذا می خوردند بحث و گفتگو مي كردند و بعضی شبها هم آنجا مي خوابيدند.
طولانی ترین شب سال ( شب یلدا) را ما در كنار كرسي در منزل مادر بزرگ زیر لحاف بزرگ مي گذرانديم. به پشتي هاي مخمل تكيه ميداديم و مادربزرگ با تنقٌلات و خوراك هاي مخصوص شب يلدا مانند آجيل، هندوانه و انار از ما پذیرایی می کرد. خاطرات شنیدن داستانهای مغزدار و پرمعنی، مزه مطبوع ترش /شیرین انار، صدای خرد شدن دانه های آجیل زیر دندان احساس جوانی و امید به بار میآورد.
اين خاطرات شيرين شب یلدا با ياد آوري قیافه تنها مرد فامیل، دائی مجرّدمان، مرد مستبد و خودخواه در حالیکه تمام خانمها روی زمین نشسته بودند و او بر روی صندلی تکیّه داده بود تلخ ميشد – نمونه ای از مرد مغرور ومستبد ایرانی.
مطالعه بیشتر
Leave a Reply