Moshir Souvenir Shop
[ Sowghateh Shiraz ]
It was a dream for me to get souvenirs from relatives. People are supposed to bring us souvenirs to prove that they were thinking of us. We imagined what we would get when friends and family returned. My mind would obsess about it. My aunt was very rich so we hoped for exotic things.
There were two kinds of travel: Vacation which was visits to family and sightseeing in their cities. Spiritual as in the visiting of holy places.
Travelers who visited Shiraz tried to buy precious souvenirs. They sought items such as berries, confectioneries, or the dessert “halva”. Also, they sought the many decorative arts.
Since Shiraz is the capital of Fars province, the products from other cities were collected there. For instance, the artists from Abadeh made the best backgammon, but it was mostly sold in Shiraz.
The decorative arts from Shiraz became mass produced. Things such as: Mina Kari (enameled on metal), Sterling silver, Khatam (decorative wood inlaying) and Pottery.
[ Silverwork ]
Everytime I see antique silver work I am transported to back when the Ghashghai sacked Shiraz. Of course prior to the attack, people worried and rumored about how prepare. Much discussion was about how to hide valuables. My parents thought the coal room provided a good hiding place.
We dug a round hole under the coal, as deep as a grave, to collect our family silver. They piled all the coal back over the hiding place. For the the precious china, it was submerged into a deep pond.
We couldn’t sleep for a month. Awake we sat in the yard with the sound of shooting between the military and the tribe. Then at last the royal rebellion was over, and the silver was taken out. It became very tarnished and too smelly to put it back into our home for use or decoration. My mother decided we must endure the expense of sending the items to the silver shop. After one week, they were restored to a beautiful condition.
Mother said silver (like gold) was an investment but I think it was just for showing-off. She gave me one of these precious items and it keeps my memory of this terrifying time alive.
People of Shiraz are very proud and say that their silver is the best in the world. Silverwork is a craft practiced all over Iran. Traditionally the best known work is from Isfahan and Zanjan. Silver is one of more desired gifts for newly married couples. At my wedding I received silver vases and decorative containers from my mother’s close relatives.
[ Inlayed on metal ]
Mina kari (enameled on metal) is a souvenir which sold in some Shiraz stores. Until I was fourteen, I was not curious about this craft. My mother cared about the maintenance of it so I became familiar with this art. I had a brief trip to Isfahan and I found that it was a major center for mina. Because I was very curious about the patterns, I asked my mother many questions. She was not able to answer but the knowledgeable salesmen of the bazaar did.
During the Safavid dynasty mina was created and transferred to India and Mongolia. The raw material for this art is metal such as copper, silver, and gold. The metals absorb color from a glass powder that dissolves when under very high heat. Though mina was sold in shiraz as a local souvenir, they were really produced in Isfahan. Later I found out that mina was used for making jewelry.
[ Pottery/Ceramic ]
From childhood pottery has meant only two things to me. Those things are water jugs and penny (piggy) banks. At that time, kids didn’t have bank accounts.
Usually my mother gave us very little money to buy books or anything. When I was given money for snacks I would always save some in my bank. It was vital for me to keep reading during those hot summer vacations. And back then books were quite expensive. Breaking that bank each summer was traumatic for me. It cost two rials to rent a book per night (approximately 2 dollars). I was driven to read as quickly as I could. Ultimately my savings could be used to rent some great books. I have fond memories of reading Victor Hugo, Tolstoy, Dostoevsky.
To save money my older brother and I shared the book rentals. Unfortunately sharing had problems. My brother felt that he could read the book whenever he wanted. His entitlement was nurtured by the male customs.
At first pottery seem to me to be just an ordinary thing. Eventually I found that pottery could be art that required skillfulness. It can become very beautiful and intricate.
Read More
سوغات شیراز
[ سووِنیر شاپ]
سوغات گرفتن از افراد فامیل برای من روئیای شیرینی بود. در فرهنگ ایرانیان سوغات آوردن دلیل بر آن بود که مسافر به یاداقوام و خویشان خود بوده است. ما نیز به سوغات آنها فکر میکردیم. فکر درباره هدیه مسافر دائماً با ما بود. مثلاً عمّه من خانم ثروتمندی بود که ما انتظار سوغات جالب و باارزش از او داشتیم.
مسافرتها دو نوع بودند: مسافرت برای گذراندن تعطیلات. مسافرت برای زیارت و یا انجام وظایف دینی مانند سفر حج.
مسافران و توریست ها در شیراز سعی میکردند که هدایا و سوغاتهای باارزش خریداری کنند. مسافران خوردنی هائی مانند انجیر، شیرینی و حلوا خریداری میکردند. اشیاء و لوازم هنری که در دکوراسیون به کار میرفت مورد علاقه آنها بود.
شیراز مرکز استان فارس بود و محصولات بی نظیر از شهرستانهای فارس در آنجا برای فروش حمل می شد. مثلاً هنرمندان آباده بهترین تخته نرد ها را می ساختند ولی در شیراز به فروش میرسید.
محصولات هنری در شیراز بصورت تولیدانبوه تهیّه می شد. این محصولات عبارت بودند از: مینا کاری، نقره کاری، خاتم و سفال.
[ نقره کاری ]
هروقت که یک ظرف نقره قدیمی را می بینم بی اختیار یاد شبهائی می افتم که ایل قشقایی به شیراز حمله میکردند. بدون شک مردم ازخبر حمله آنها نگران بودند و شایعات زیادی در بارهُ تدارک و آماده شدن درمقابل حمله در جریان بود. اکثر بحث و گفتگوها در باره پنهان کردن اشیاُ گرانبها بود. پدرو مادر م فکر کردند که زغالدانی محل مناسبی برای پنهان کردن اشیأ گرانقیمت است.
در زغالدانی چاهی به گودی یک قبر کنده شد ونقره ها در آن گذاشته شد. کوهی از ذغال روی چاه بالا آورده شد. به همین ترتیب چینی آلات گرانبها در حوض آب که نسبتاً عمیق بود رها شد.
برای یک ماه تمام ما خواب راحت نداشتیم. در حیاط همراه باشنیدن صدای شلیک قشقاییها و ارتش بیدار می نشستیم. بالاخره حمله قشقاییها به پایان رسید و نقره ها از چاه درآورده شدند. نقره هابقدری بد شکل و بد بو بودند که امکان نداشت بار دیگر به اطاق پذیرایی منتقل شوند و به عنوان دکور از آنها استفاده شود. بالاخره مادرم تصمیم گرفت که نقره ها به مغازه نقره فروشی حمل شوند. وپس از یک هفته نقره ها بسیار درخشان وشفّاف تحویل گرفته شد.
مادرم نقره را مانند طلا نوعی سرمایه گذاری تلقّی میکرد ولی بنظر من نقره نشانی ازآبرومندی و قدرت و ثروت افراد بود. مادرم یکی از آن ظروف نقره را به من داده که خاطرات تلخ گذشته را همیشه برایم زنده نگه میدارد.
مردم شیراز بر این عقیده بودند که نقره کاری شیراز از بهترینها است. به نظرمن نقره کاری یکی از هنرهای ملّی و قدیمی ایرانیان است. نقره کاری استادان اصفهان و زنجان بسیار معروف و شناخته شده اند. بهترین هدیه برای عروس و داماد ظروف نقره بود که منهم ازآنها بی نصیب نماندم. بعضی از خویشان مادرم گلدان و ظروف نقره را به عنوان هدیه عروسی به من هدیه دادند.
[ مینا کاری ]
میناکاری ازجمله سوغاتهای دیگری بود که دربعضی مغازه های شیراز به فروش میرسید. تا سن ۱۴ سا لگی نسبت به این هنر ابداً کنجکاو نبودم همانطور که نسبت به خاتم کنجکاو نبودم. در اثر مواظبتهای مادرم و سفارشهایی که برای نگهداری از میناکاری و یا خاتم می شد، به این هنرها آشنا شدم. با سفر کوتاهی به اصفهان متوجّه شدم که اصفهان مرکز اصلی میناکاری است. از آنجا که سخت درباره نقشهای میناکاری کنجکاو بودم، راجع به آن سؤال میکردم. متاسّفانه مادرم جواب سؤالات مرا نمیتوانست بدهد ولی فروشنده ها در بازار اصفهان از این هنر اطّلاع کافی داشتند.
درزمان صفویان این هنر ابداع و به نقاط دیگر مانند هند و مغولستان راه یافت. مادّه اصلی این هنر فلزّاتی مانند مس، نقره و طلا میباشند. این فلزّات رنگ و پودر شیشه را به خود جذب و در حرارت بسیار زیاد در خود حل میکنند. با اینکه مینا کاری در بازار شیراز به عنوان سوغات فارس به فروش میرسید، اکثراً در اصفهان تهیه و به شیراز حمل میشد. بعده ها این هنر بسیار ظریف را درساخت جواهرات دیدم که در شهرهای دیگر مانند یزد ساخته میشد.
[ سفالگری ]
از زمان بچگی کلمهُ سفال فقط دو تصویر را در ذهن من ایجاد میکرد. کوزه ویا خمره و غلّک. در آن زمان ما بچّه ها حساب بانکی نداشتیم و ازغلّک برای ذخیره کردن پول استفاده میکردیم.
معمولاً مادرم پول بسیار کمی را برای خرید کتاب یا چیزهای دیگر به مامیداد. من در خرید خوراکی خیلی قناعت میکردم و مقداری از آن پول را در غلّک می انداختم. برای کرایه کردن کتاب به خصوص در تابستانهای داغ شیراز چاره دیگری نبود. درآن زمان هم کتاب بسیار گران بود. شکستن غلّک برای من بسیار دردناک بود. کرایه هر کتاب برای یک شب دو ریال بود. مجبور بودم که کتابها را هر چه سریعتر بخوانم. سرانجام ذخیره پولی من برای کرایه کتابهای بزرگ مصرف می شد. هنوزخاطرات بسیار جالبی ازخواندن کتابهای ویکتورهو، تولستوی و داستایوسکی رادارم.
برای صرفه جویی قرار براین شد که من و برادر بزرگترم با هم شریک شویم. متاسفانه شرکت با برادرم گرفتاریهای خودش را به بار آورد. براد رم تصمیم گیرنده مطلق بود و هر وقت هوس کتاب خواندن میکرد، کتاب باید در اختیارش باشد. در واقع مرد سالاری را از بچّگی بخوبی از مردان اطرافش یاد گرفته بود.
چنانکه گفتم سفال هیجگونه ارزش هنری برای ما نداشت. بعدها متوجه شدیم که این هنر احتیاج به مهارت زیاد دارد. کارهای هنر ی بسیار ظریف و زیبا را میتوان با سفالگری ارائه داد.
مطالعه بیشتر
Leave a Reply